جمعه ۰۷ ارديبهشت ۱۴۰۳ - April 26 2024
کد خبر: ۱۰
تاریخ انتشار: ۲۰ مهر ۱۳۹۴ - ۱۳:۳۲
تاریخ و سرگذشت کشور ما نیز مملوء از فراز و نشیب¬هایی است. تغییر و تحولات دوران معاصر و مخصوصاً از دوره قاجار به این طرف حوادثی همانند قراردادهای ترکمن چای و گلستان و امتیاز رویتر و نهضت تنباکو و انقلاب مشروطیت و انقلاب اسلامی بر صفحه این کشور افتاده است. بنابراین مطالعه و بررسی تاریخ معاصر ایران را جذاب می¬کند. یکی از این اتفاقات دوران معاصر تاریخ ایران، کودتای 28 مرداد سال 1332 است. به همین منظور تاریخ را از نخست وزیری مصدق شروع و تا کودتای 28 مرداد ادامه می¬دهیم.

تاریخ و سرگذشت کشور ما نیز مملوء از فراز و نشیب­هایی است. تغییر و تحولات دوران معاصر و مخصوصاً از دوره قاجار به این طرف حوادثی همانند قراردادهای ترکمن چای و گلستان و امتیاز رویتر و نهضت تنباکو و انقلاب مشروطیت و انقلاب اسلامی بر صفحه این کشور افتاده است. بنابراین مطالعه و بررسی تاریخ معاصر ایران را جذاب می­کند. یکی از این اتفاقات دوران معاصر تاریخ ایران، کودتای 28 مرداد سال 1332 است. به همین منظور تاریخ را از نخست وزیری مصدق شروع و تا کودتای 28 مرداد ادامه می­دهیم.

نخست وزیری مصدق

بعد از سی سال برای اولین بار در دوره پهلوی، مردم دل با کسی داشتند که به نخست وزیری رسیده بود. پس از نخست وزیر شدن مصدق در 7 اردیبهشت 1330، کانون توجه عامه، دیگر نه مجلس بلکه نخست وزیر و خیابانها بودند، که مرکز قدرت جبهه ملی باقی مانده بود. همچنان که اطلاعات روزنامه هوادار سلطنت می­نویسد، مصدق همواره به تظاهرات خیابانی متوسل می­شد تا مخالفان را در فشار قرار دهد و در نتیجه مجلس را زیر نفوذ خود درآورد (ابراهامیان،1384: 329).دکتر مصدق به پشتیبانی ملت مطمئن بود و می­دانست که سیاست خارجی امریکا نیز، در بیرون آوردن انحصار نفت ایران از دست انگلستان، او را یاری خواهد داد. از نظر دکتر مصدق، دخالت­های انگلستان در حکومت و سرنوشت ملت ایران از زمانی شروع شد که نفت در ایران یافت شد، دولتها آورد و برد و سرانجام با ترتیب کودتایی ایرانیان را درگیر بیست سال دیکتاتوری رضاشاه کرد (بهنود، 1390: 333).

در دوره قبل و بعد نخست وزیری مصدق مسئله اصلی و مهم کشور مسئله نفت بود و همچنان که انتظار می­رفت مصدق نخست سراغ مسئله نفت رفت که با تلاش­های خودش توانسته بود آن را ملی اعلام کند. وی چند هفته پس از رسیدن به نخست وزیری، مجلس را ترغیب کرد تا چهار نماینده عضو جبهه ملی را به عضویت کمیته پنج نفره­ای که وظیفه همکاری با دولت را برای اجرای قانون ملی کردن به عهده داشت، انتخاب کنند. مصدق، سپس در خرداد ماه، این کمیته را به خوزستان فرستاد تا تاسیسات نفتی را تحویل بگیرد. در تیرماه، هنگامی که شرکت نفت تهدید کرد که کارمندانش را خارج خواهد کرد و به صاحبان نفتکشها هشدار داد که نفت خریداری شده از دولت ایران در بازار جهانی پذیرفته نخواهد شد، مصدق نیز گفتگو با آن شرکت را قطع و اعلام کرد که دولت اصل ملی کردن را می­پذیرد هرچند این اصل عملاً تحقق نیافته باشد ( ابراهامیان،1384: 330)

بنابراین به طور خلاصه می­توان گفت که دکتر مصدق برنامه خود را بر دو اصل گذاشت:

1-اجرای قانون ملی شدن نفت    2-اصلاح قانون انتخابات مجلس شورای ملی و شهرداری­ها.

در این دوره اوج مبارزات ملی همچنان وجود دارد. وحدت جبهه ملی تقریباً محفوظ است، مطبوعات  چپ حملات شدیدی به حکومت دارند و آن را عامل امپریالیسم می­دانند، اما جناح توده مردم با پیشوایی آیت الله کاشانی با سرسختی تمام از دولت مصدق حمایت دارند و به همین دلیل دولت هر حادثه­ای را با پیروزی پشت سر می­گذارد ( مدنی، 1391: 384).

واکنش دولت بریتانیا در مقابل ملی شدن نفت ایران

از آنجا که اصل ملی شدن صنعت نفت برای آنها قابل پذیرفتن نبود چندین اقدام به موازات هم انجام دادند. اولاً سفیر انگلستان در تهران یادداشتی  را به حسین علاء تسلیم کرد که در آن به تعهد دولت ایران مبنی بر رجوع به حکمیت را یادآور شده و آمادگی کمپانی نفت را در باب مذاکره برای عقد قرارداد جدیدی بر مبنای تقسیم مساوی اعلام کرد. دولت ایران در پاسخ به یادداشت دولت بریتانیا ضمن رد اعتراض آن دولت به اطلاع رسانده بود که مجلس شورای ملی ایران، اصل ملی کردن صنعت نفت را تصویب کرده و دولت ایران در این مورد قادر به انجام کاری  نیست.

طولی نکشید که دو طرف مواضع ناگهانی و شدیدی را اتخاذ کردند. از این رو، آنچه که به عنوان مذاکرات منطقی آغاز شده بود، کوته زمانی بعد به ناسزا گویی، تهدیدات و خشونت تبدیل شد. دولت انگلستان علیه قانون ملی کردن نفت به دادگاه لاهه شکایت کرد اما دادگاه که قاضی آن نیز یک انگلیسی بود عدم صلاحیت داده گاه را در رای دادن به این مسئله اعلام کرد. چون این مسئله یک مسئله داخلی بود و به هر دو طرف توصیه نمود که مذاکرات را از سر گیرند.

اما طولی نکشید که انگلستان به فکر تهدید نظامی و تحریم نفت ایران افتاد. دولت به کارشناسان شرکت نفت سابق پیشنهاد همکاری با شرکت ملی را دادند اما همگی آنان این پیشنهاد را رد کردند از طرف دیگر از ناخداهای کشتی­های نفتکش که برای بارگیری وارد بنادر ایران می­شدند، خواسته شد که رسماً رسید دهند که این نفت را از شرکت ملی نفت ایران خریداری کرده­اند. ناخداها از این کار خودداری کردند و با کشتی­های خالی بازگشتند. طولی نکشید که میدان­های نفتی، یکی پس از دیگری، بسته شدند، زیرا تلمبه خانه­ها و خطوط لوله نفتی دیگر کار نمی­کرد.

اوضاع موقعی وخیم­تر شد که دولت بریتانیا یک هنگ چتر باز را به قبرس فرستاد. یگان­های ارتش بریتانیا در عراق به حالت آماده باش درآمدند. رزمناو موریس به سمت آبادان حرکت کرد و در کنار این شهر مستقر شد. در نهایت امر، کابینه کارگری بریتانیا که خود را رویاروی حقایق سترگ پس از جنگ جهانی دوم می­دید، سر عقل آمد و تصمیم گرفت از دیپلماسی زور دست بردارد و به جای آن مغز خود را به کار اندازد. و در اکتبرر 1951 مهر 1330 رزومناو موریس آخرین کارکنان انگلیسی شرکت نفت را از ایران خراج کرد و آنها همچون انگلیسی­های نجیب زاده ایران را ترک گفتند (ماسلی، 1365: 318).

بعد از ملی شدن صنعت نفت و پس از خلع ید شدن شرکت نفت و خروج نیروها و کارشناسان انگلیسی از ایران، شرکت مزبور اعلام کرد که مالک نفت­های موجود در ایران است و هر کس که این نفت را خریداری کند علیه وی به دادگاه شکایت خواهد کرد. به همین خاطر هنگامی که مصدق دستور داد فوراً این نفت را بفروشند هیچ کس حاضر به خریداری از نفت ایران نشد. بعد تحریم نفت توسط بریتانیا، وضع اقتصادی ایران نابسامان شد و رقم یک میلیارد ریال از محل عایدی نفت که در سال 1329 جزء بودجه بود در سال 1330 محلی نداشت. امکانات دولت در فراهم نمودن ارز برای واردات از بین رفت در شهریور 1330 ه. ش، در جهت رفع کمبود مالی سه لایحه تصویب شد:

1-برداشت چهارده میلیون لیره از پشتوانه اسکناس برای رفع مضیقه ارزی.3-انتشار اوراق قرضه ملی.

 3- تحصیل بیست و پنج میلیون دلار اعتبار از بانک صادرات و واردات واشنگتن(مدنی،1391: 423).

البته آماده کردن زمینه انتخابات مجلس هفدهم، مصدق را متوجه مسائل داخلی کرد. در حالی که دربار و سفارت انگلستان، بیشترین تلاشها را برای فرستادن عوامل خود به بهارستان، به کار می­بردند، دولت و جبهه ملی در تهران و چند شهر دیگر امکان پیروزی داشتند. مصدق چنان درگیر مسائل نفت بود که در این عرصه مهم و خطرناک، حریفان، عملاً برنده شدند. نتیجه آنکه در بسیاری از حوزه­های انتخابیه آنان توانستند با درگیریها و ایجاد اغتشاشات محلی و پس از اینکه انتخاب شوندگان به حد نصاب لازم رسیدند (هفتاد و نه نماینده) انتخابات را متوقف کرد و از برگزاری انتخابات جلوگیری کردند. در شهرهای بزرگ، جبهه ملی بیشتر کرسیها را صاحب شد. در تهران که مجموع آراء دو برابر انتخابات پیشین بود، جبهه ملی همه دوازده کرسی را به دست آورد. بنابراین مجلس هفدهم در 7 اریبهشت سال 1331 گشایش یافت. از 79 نماینده، 30 نماینده یا وابسته به جبهه ملی بودند و یا موضعی بسیار نزدیک با آن داشتند.

در اواخر تیرماه 1331شاهد اتفاقاتی هستیم که دوره اول نخست وزیری مصدق پایان پیدا می­کند، مصدق از مجلس تقاضای شش ماه اختیارت تام کرد و از شاه خواست که «وزارت جنگ» را با همه اختیارات به وی بسپارد؛ شاه نپذیرفت و مصدق «روز 25 تیر بدون اطلاع دوستان، همکاران، مشاوران یا وزیران کابینه استعفا کرد...» (کاتوزیان، 1371: 233). و حتی«برای مردم یک پیام رادیویی نفرستاد.» (کاتوزیان، 1371: 233). همایون کاتوزیان با تاکید اضافه می­کند: «ظاهراً می­خواسته است نفس راحتی بکشد. روز بعد که خبر استعفای مصدق و انتصاب قوام به نخست وزیری اعلام گردید همه حیرت زده شدند.» (کاتوزیان، 1371: 233). دکتر مصدق بعدها در «خاطرات و تألمات» می­نویسد: «اکنون اعتراف می­کنم که راجع به استعفا خطای بزرگی مرتکب شدم. چنانچه قوام السلطنه آن اعلامیه کذایی را نمی­داد و با مخالفت صریح مردم مواجه نمی­شد و دولت خود را تشکیل می­داد و قبل از اینکه دادگاه (لاهه) اعلام رأی کند دولتین ایران و انگلیس روی این نظر که اختلاف در صلاح دولتین نیست دعوای خود را از دیوان لاهه پس می­گرفتند و کار به نفع دولت انگلیس تمام می­شد و زحمات هیئت نمایندگی ایران به هدر می­رفت.» (افشار، 1381: 259).

استعففای مصدق واکنش شدیدی به دنبال داشت. نمایندگان سلطنت طلب و طرفدار انگلیس با انتخاب قوام به نخست وزیری، امید بیهوده­ای داشتند که بتواند پشتیبانان پیشین خود را از مصدق جدا کند، در حالی که جبهه ملی با حمایت حزب توده از مردم خواست تا در پشتیانی از مصدق به اعتصابات عمومی و تظاهرات گسترده دست بزنند. حزب زحمت کشان و گروه­های وابسته به نهضت ملی با فریاد مرگ بر قوام، زنده باد مصدق و زنده باد کاشانی در حوالی بهارستان اجتماعات را به اقدامات عملی کشیدند. بحران تهران همزمان با رسیدن خبر استعفای مصدق به بازار آغاز شد. اصناف و بازاریان مغازه­ها و کارگاههای خود را بسته، در میدان مرکزی بازار گرد آمدند و مردم را تشویق کردند تا روز بعد در اطراف مجلس تظاهرات کنند.

آیت الله کاشانی نیز طی مصاحبه­ای با خبرنگاران و همچنین طی نامه­ای به حسین علاء تهدید کرد که اگر قوام تا 24 ساعت دیگر برکنار نشود، «لبه تیز انقلاب را متوجه دربار خواهد کرد». شاه به وحشت افتاد و محمدرضاشاه سرانجام برای انتقام از قوام که کینه قدیمی با او داشت فرمان داد تنها از کاخ سلطنتی محافظت کنند و مردم را آزاد بگذارند (بهنود، 1390: 353و4).

 شاه نخست تلاش کرد تا با توسل به ارتش بحران را آرام سازد، اما پس از پنج روز تظاهرات گسترده، خونریزی و پیدایش نشانه­هایی از نافرمانی در ارتش تسلیم شد و از مصدق خواست تا دولتی جدید تشکیل دهد. بدین ترتیب مصدق با حمایت بی­چون و چرای مردم پیروز شد و این پیروزی با عنوان سی تیر در تاریخ ایران به ثبت رسید.

مصدق پیروزی خود را با حمله­های شدیدی علیه شاه، ارتش، اشراف زمین­دار و مجالس سنا و شورای ملی دنبال کرد. او سلطنت طلبان را از کابینه اخراج کرد، خودش کفیل وزرات جنگ شد؛ سی تیر را روز قیام مقدس ملی و قربانیان این روز را شهدای ملی اعلام کرد. زمین­های رضا شاه را به دولت بازگرداند؛ بخشی از بودجه دربار را قطع کرد و به وزارت بهداری داد؛ بنیادهای خیریه سلطنتی را در نظارت دولت درآورد؛ ابوالقاسم امینی را به وزارت دربار منصوب کرد؛ شاه را از برقراری ارتباط مستقیم با دیپلمات­های خارجی ممنوع کرد؛ شاهزاده اشرف، خواهر دو قلوی شاه را که فعالیت سیاسی می­کرد وادار به ترک کشور ساخت؛ و از هر اقدامی علیه روزنامه­های توده­ای که دربار را مرکز فساد، خیانت و جاسوسی معرفی می­کردند خودداری کرد. در واقع سرانجام، خود مصدق هم دربار را به دخالت در سیاست متهم کرد و اطمینان داد که یک کمیته ویژه پارلمانی مسائل قانونی میان کابینه و شاه را بررسی کند (ابراهامیان، 1384: 335).

مصدق با افسران ارتش هم به شدت برخورد کرد. وی نام وزارت جنگ را به وزارت دفاع تغییر داد و پست وزیر دفاع را برای خود برگزید. افزون بر این مصدق از پایان دادن به ماموریت هیئت نظامی آمریکا سخن گفت؛ 136 نفر از افسران ارتش، از جمله 15 ژنرال را از ارتش بیرون کرد؛ شاه بختی، زاهدی، منوچهری، علوی مقدم، حجازی و گرزن، عوامل بلندپایه شاه را در ارتش بازنشسته کرد. اما شاه پس از چند روز آنها را در پست­های تشریفاتی نشاند و زیر بال و پر گرفت. زاهدی سناتور شد و مصونیت پارلمانی پیدا کرد تا به راحتی جبهه ارتجاع را تقویت کند. منوچهری به سمت وابسته نظامی به پاریس فرستاده شد و ... کانون افسران بازنشسته، که به اشاره شاه، فوراً زاهدی را به ریاست خود برگزیدند، عملا به کانون توطئه علیه دولت تبدیل شد.(بهنود، 1390: 361). بودجه نظامی را کاهش داد و اعلام کرد که دولت در آینده فقط تجهیزات دفاعی خواهد خرید. او همچنین یکی از بستگان خود را از مقام معاونت وزارت دفاع کنار گذاشت. 1500 نفر را از ارتش به ژاندارمری منتقل کرد؛ (ابراهامیان، 1384: 336).

انتصابات مصدق پس از سی تیر نگرانی عمیق ایجاد کرد و حمایت او از قوام شگفت انگیز بود وضع مالی دولت بهبودی پیدا نکرد. سیاست ضدیت با روحانیت دولت کم کم ظاهر شد. مذاکرات نفت ادامه یافت ولی نتیجه به دست نیامد. رابطه سیاسی با انگلستان قطع گردید و مجلس سنا که به عنوان مانعی تلقی می­شد تعطیل شد و شایعه مربوط به وجود اختلاف بین سران نهضت مردم را نگران ساخت (مدنی، 1391: 465).

آیت الله کاشانی در نامه­ایی به مصدق که بلافاصله روزنامه­های طرفدار دربار با آب و تاب به نقل آن پرداختند، به انتخاب اخوی (وزیر اقتصاد ملی) سرلشکر وثوق (معاون وزارت دفاع ملی) و نصرت الله امینی (شهردار تهران) اعتراض کرد. آیت الله در آن نامه تهدید کرده بود که در صورت نادیده گرفتن تقاضاهایش از تهران بلکه از ایران خارج خواهد شد. مصدق مغرور به پشتیبانی مردم، در جوابی سخت به درستی انتصاب­های خود پافشرد، او نیز تهدید کرد که از ادامه کار سرباز زده، از شهر خارج خواهد شد. این تهدید از سوی کسی که چند روز پیش مردم با 70 کشته بر صدارت بازش گردانده بودند، معنی روشن داشت. کاشانی سکوت کرد. بدین ترتیب از هرچه از آغاز نخست وزیری مصدق گذشت، او نسبت به آیت الله کاشانی بی­اعنتاتر و در اثر اغوای اطرافیان، بدبین تر شد (بهنود، 1390: 361).

حمله علیه مخالفان غیر نظامی نیز شدید بود. مصدق اختیارات فوق العاده شش ماهه­ای از مجلس گرفت تا براساس آن هر قانونی را که برای حل مشکلات مالی، اصلاحات انتخاباتی، قضایی و آموزشی ضروری بداند وضع کند. وی در پایان شش ماه موفق نشد که با در فشار قرار دادن مجلس، زمان اختیارات فوق العاده را تا دوازده ماه دیگر تمدید کند. مصدق  به وزرای دادگستری، کشور و فرهنگ دستور داد تا ساختار قضایی، انتخاباتی و آموزشی را کاملاً اصلاح کنند. و همچنین با گذراندن قانونی از مجلس شورای ملی مبنی بر کاهش دوره مجلس سنا از چهار سال به دو سال، آن را منحل کرد. همچنین هنگامی که نمایندگان مخالف در مجلس شورای ملی جرأت مقاومت پیدا کردند همه نمایندگان وابسته به جبهه ملی یکباره استععفا دادند تا شمار نمایندگان باقی مانده به حد نصاب لازم برای تشکیل جلسه نرسد و بدین ترتیب مجلس هفدهم را منحل کردند. مصدق در مرداد 1332 برای مشروع ساختن این انحلال خواستار برگزاری همه پرسی ملی شد. زیرا به نظر او در چنین مواردی تنها مردم حق قضاوت داشتند. مصدق برای اطمینان از پیروزی در همه پرسی، صندوق­های رای مثبت و منفی را در مکان­های گوناگونی قرار دادند. همچنان که انتظار می­رفت مصدق با کسب 2,043,300 رای مثبت از مجموع 2,044,600 رای در سراسر کشور و 101,396 رای مثبت از مجموع 101,463 رای در پایتخت، پیروزی چشمگیری به دست آورد (ابراهامیان، 1384: 332).

بنابراین در مرداد 1332،  به نظر می­رسید که مصدق کاملاً بر اوضاع مسلط است. او پشتیبانان خود را به کابینه و سازمان های دولتی وارد کرد، دربار را از نفوذ نظامی، مالی، و سیاسی محروم و شاه را به یک رئیس تشریفاتی تبدیل کرد و بنابراین، در مبارزه قانونی علیه شاه که قوام آن را باخته بود، پیروز شد. هنگامی که مصدق از مجلس خواست تا اختیارات فوق العاده او را برای دوازده ماه دیگر تمدید کنند، کشمکش میان جناح­های سنتی و جدید جبهه ملی به اوج خود رسید. بیشتر نمایندگان روحانی در مخالفت با این در خواست، جبهه ملی را ترک کردند و فراکسیون اسلام را تشکیل دادند. کاشانی اختیارات فوق العاده را نوعی دیکتاتوری خواند.

قنات آبادی نیز اظهار داشت که وزرای دادگستری و هنر، کارکنان مسلمان را بیرون کرده­اند و به جای آنان ملحدان تحت امر کرملین را انتخاب می­کنند. یکی از نمایندگان روحانی ناگهان از دیدگاه­های کاملاً غیر دینی و ضد روحانی موجود در رساله دکتری مصدق که سی و پنج سال پیش در سوئیس نوشته شده بود، پرده برداشت. حائری زاده، مصدق را به عنوان یک اشرافی شاخص که در سال 1299 به دلیل داشتن روابطی با انگلیس، والی گری فارس را به دست آورده بود، به باد انتقاد گرفت. بقایی هم مصدق را با هیتلر مقایسه کرد؛ ارتش را به عنوان سدی در برابر کمونیسم ستود و اظهار داشت که از یک قیام ملی پشتیبانی می­کند نه از یک انقلاب اجتماعی. بقایی در عین جداشدن از مصدق، خلیل ملکی را هم به دلیل اینکه مارکسیسم را تبلیغ و از حکومت دیکتاتوری پشتیبانی می­کند از حزب زحمتکشان خود اخراج کرد (قنات آبادی، 1377).

 بدین ترتیب، در مرداد 1332، تضادهای اساسی و پنهان بین طبقه متوسط سنتی و جدید، علنی شد. مصدق در نتیجه اتّحاد با طبقه متوسط جدید، پشتیبانی سه گروه نماینده بازار- مجاهدین اسلام، حزب زحمتکشان و فدائیان اسلام- را از دست داده بود، اما سه نماینده طبقه روشنفکر- حزب ایران، حزب ملی و نیروی سوم- و مشاوران رادیکالی همچون فاطمی، شایگان و رضوی هنوز به او وفادار بودند. کوتاه سخن اینکه، جبهه ملی از جنبش طبقه متوسط سنتی و جدید به جنبش طبقه متوسط جدید تبدیل شد. مصدق، مردی که خود را سنت زنده جنبش مشروطه تلقی می­کرد، اکنون به حکم تاریخ وادار شده بود تا تجربه انقلاب مشروطه را تکرار کند (ابراهامیان، 1384: 342).

از طرفی آیت الله کاشانی معتقد است که مصدق تمایل به ادامه نخست وزیری ندارد والنهایه علاقمند است که به شکل یک قهرمان میدان را ترک کند. اعتقاد کاشانی براین بود که مصدق توانایی اجرایی کار مهم را به خصوص از اینکه در معرض اتهام قرار گیرد نداشت ولی در لباس یک نماینده اقلّیت، خوب انتقاد می­کرد او به آن دسته از اطرافیان ارج می­گذاشت که حرف او را ولو ناصواب تایید نمایند و تکرار کنند ولی از خود ابتکار نداشته باشد. (مدنی، 1391: 508).

در شرایطی که مصدق طرفداران سنتی خود را از دست می­داد، افسران ناراضی سلطنت طلب به طور پنهانی مشغول طراحی کودتا بودند. گروهی از فرماندهان نظامی که پس از سی تیر به دستور مصدق اخراج شده بودند با گردهمایی منظم در باشگاه افسران، کمیته نجات وطن را تشکیل دادند. در منشور کمیته نجات آمده بود که وظیفه میهنی افسران است تا در راه سلطنت و نیروهای مسلح بجنگند، با تندرویها مبارزه کنند و کشور را از آشوب و فرو پاشی اجتماعی نجات دهند. شخصیت برجسته این کمیته، سپهبد فضل الله زاهدی بود. زاهدی، ستوانی بود که در بریگاد قزاق رضاشاه با جنگلیها جنگیده و به درجه سرتیپی رسیده بود. او آن چنان از رزم آرای تازه به دوران رسیده نفرت داشت که پیش از آنکه به این نتیجه برسد که پایداری یا سقوط پادشاهی و ارتش جدایی ناپذیر است با جبهه ملی مغازله­ای کرده بود. وی در عین طرفداری از شاه، آشکارا از مصدق انتقاد و روابط خوب خود را با بقایی، مکی، و کاشانی حفظ کرده بود (ابراهامیان، 1384: 343).

در این کمیته مخفی، چهره­های برجسته نظامی دیگری نیز حضور داشتند: سرهنگ مقدم، فردی از یک خانواده ثروتمند آذربایجانی که در حوادث سی تیر رئیس ژاندارمری بود؛ سرلشکر ارفع، رهبر گروه طرفدار انگلیس در ارتش و رئیس محافظه کار ستاد کل ارتش در سال 1325؛ سرلشکر حجازی، دوست نزدیک ارفع در بریگاد قزاق؛ و سرلشکر هدایت افسر اشرافی ستاد ارتش که از سال 1320 با شاه هکماری داشت. این کمیته، همچنین، با سرویس مخفی انگلیس نیز در ارتباط بود. این سازمان پس از قطع روابط دیپلماتیک تهران با لندن، گروه فعالی را تحت نظارت و سرپرستی رشیدیان، تاجر ثروتمندی که در دهه 1320 از سیدضیاء حمایت کرده بود و نیاز مالی چاقو کشان بازار تهران را تامین می کرد، در تهران باقی گذاشته بود (ابراهامیان، 1384: 343).

کودتای 28 مرداد؛ توطئه مشترک انگلیس و آمریکا

انگیسی­ها، تلاش داشتند آمریکاییها را متقاعد کنند که وجود مصدق باعث سلطه و استیلای کمونیست­ها بر ایران خواهد شد. قطع رابطه ایران با انگلیس، به روابط ایران و آمریکا هم لطمه زد و پیروزی حزب جمهوری خواه در انتخابات ریاست جمهوری در نوامبر 1952 زمینه را برای همکاری نزدیکتر انگلیس و آمریکا آماده­تر ساخت و اندیشه توسل به کودتای نظامی را قوت بیشتری بخشید (ایرانی، 1371: 88).

فکر انجام کودتا و دخالت نظامی در ایران از ابتدای آغاز نهضت ملی شدن صنعت نفت در نزد برخی از جناح­های حاکم بر انگلستان وجود داشت. اما انسجام نیروهای طرفدار ملی شدن صنعت نفت و عدم آماده بودن شرایط بین المللی از جمله مخالفت اولیه دولت آمریکا با اقدام نظامی در ایران باعث شد که این امر با تاخیر صورت بگیرد.

طرح کودتا از سوی آمریکایی­ها عملیات «تی. پی. آژاکس» نام گرفت و کرمیت روزوِلت به منظور اجرای کودتا عازم ایران شد. انگلیسی­ها نیز کریستوفر وودهاوس مسئول بخش ایران اینتلیجنس سرویس را در رأس عملیاتی قرار دادند که از سوی آنها «عملیات چکمه» نام گذاری شده بود.

تاریخ معاصر ایران. شماره 26 تایستان 82. کودتای 28 مرداد 1332 به روایت تصویر. موسی فقیه حقانی

زاهدی و کمیته مخفی وی با کمک روزوِلت، ارتشیان عالی رتبه را نیز با خود همراه کردند که می­توان از افراد زیر نام برد: سرهنگ نصیری فرمانده گارد شاهنشاهی؛ سرلشکر گیلانشاه، فرمانده نیروی هوایی؛ سرلشکر تیمور بختیار عموی ملکه ثریا و فرمانده لشکر زرهی کرمانشاه؛ سرهنگ اردوباری فرمانده ژاندارمری؛ سروان معتضد رئیس رکن دوم تیپ سه کوهستانی؛ سروان قهرانی فرمانده لشکر موتوریزه رشت؛ و مهمتر از همه فرماندهان مهم زرهی در پادگانهای تهران مانند سرهنگ غلامرضا اویسی و سرهنگ محمد خواجه نوری (ابراهامیان، 1383: 343).

افسران سلطنت طلب با گسترش شبکه­های مخفی دولت را بی­ثبات ساختند. عده­ای چاقوکش و اوباش استخدام کردند تا با حمل پرچمهای حزب توده، به مساجد حمله و بی­حرمتی کنند. سرتیپ افشار طوس، افسر برجسته طرفدار مصدق را کشتند و جسد مثله شده­اش را در اطراف تهران انداختند تا هشداری به دیگر افسران پشتیبان مصدق باشد.

بیست سوم مرداد ماه روزی بود که می­بایست براساس برنامه تنظیم شده از سوی کرومیت روزوِلت، ارتش دست به کودتا بزند. سازمان نظامی حزب توده از نقل و انتقالات و دستورات محرمانه باخبر شد. توده­ایها روز پیش با افشای این توطئه در نشریات خود، و فرستادن گزارش جامع آن، برای مصدق، عملاً کودتا را خنثی کردند. رهبران حزب به اعضای خود آماده باش داده و از مصدق خواستند تا دست به کودتا بزند. مصدق به حوادث اخیر بی­اعنتایی نشان داد. تاریخ جدید نیز توسط سازمان نظامی حزب توده به اطلاع مصدق رسید. این بار سرلشکر ریاحی ستاد ارتش مصدق مامور شد تا به نیروهای طرفدار دولت، آماده باش بدهد (بهنود، 1390: 377). در 25 مرداد سه روز پس از رفتن شاه به سواحل خزر (رامسر) برای یک معالجه تفریحی، سرلشکر نصیری با داشتن یک فرمان سلطنتی مبنی بر برکناری مصدق از نخست وزیری و انتصاب زاهدی به جای او رهسپار دفتر نخست وزیری شد. البته این اقدام  به شکستی مفتضحانه انجامید زیرا فرمانده ارتش که طرفدار مصدق بود شبکه نظامی حزب توده او را از ماجرا آگاه کرده بود، سرهنگ نصیری و گارد سلطنتی همراه وی را هنگام نزدیک شدن به اقامتگاه نخست وزیر بازداشت کرد. فرار شاه به رم و خبر شکست کودتای نظامی، مردم را به هیجان درآورد و به خیابانها ریختند و شعار مرده باد شاه سر دادند و همچنین به رهبری گروه­های حزب توده مردم مجسمه­های شاه و پدرش را پایین کشیدند.

 جبهه ملی کمیته­ای برای تعیین سرنوشت سلطنت تشکیل داد صبح روز بعد مصدق پس از گفتگویی سرنوشت ساز با سفیر آمریکا (هندرسون) که وعده داده بود در صورت برقراری نظم و قانون، آمریکا به دولت مصدق کمک خواهد کرد به ارتش فرمان داد تا خیابانها را از همه تظاهرکنندگان پاک سازند. جالب اینجاست که مصدق تلاش می­کرد تا برای پراکنده کردن مردم، که پشتیبانان اصلی او بودند، از ارتش، دشمن پیشین خود، استفاده کند (ابراهامیان، 1384: 344). مصدق به در خواست هندرسون، به شهربانی دستور داد سفارت، کنسولگری و مراکز متعلق به آمریکائیها را محافظت کند، تا حوادث آن دو سه روز که در چند جا به آمریکائیها حمله شده بود، تکرار نشود. حاصل این دستور، آزادی عمل بیشتر روزوِلت و یارانش در نقل وانتقالات شبانه­ایی بود که برای عملیات فردا لازم می­نمود (بهنود، 1390: 384). وقتی که مصدق به ارتش دستو رداد که پشتیبانان واقعی خود یعنی مردم را از صحنه دور کنند و شهر را آرام کنند در 28 مرداد دیگر اثری از طرفداران مصدق نیست و شهر به دو دسته طرفداران شاه و هواداران حزب توده تقسیم شده بود. حرکت را طرفدارن شاه و دربار آغاز کردند و در خیابانها راه افتادند.

شگفتی آور نیست که ارتش از این فرصت برای سرکوبی خود مصدق استفاده کرد. در 28 مرداد که توده­ای ها در نتیجه پشت کردن مصدق به آنها صحنه را ترک کرده بودند، زاهدی با فرماندهی 35 تانک شرمن اقامتگاه نخست وزیر را محاصره و پس از نُه ساعت درگیری، مصدق را بازداشت کرد (ابراهامیان، 1383: 344). بدین ترتیب کودتای مورد نظر آمریکا و انگلیس و شخص شاه پیروز شد و نهضت ملی نفت شکست خورد. و در صحنه جهانی این کودتا، چهره آمریکا را نیز بیش از پیش آشکار ساخت.

همو درباره روز 28 مرداد چنین می­نویسد: «مردم شهر تهران، که چند بار توطئه­های علیه نهضت ملی را با قیام خود و پشتیبانی از دولت مصدق خنثی کرده بودند، صبح روز 28 مرداد، بدون رهبر و فرمانده، شاهد تردید و تزلزل رهبران نهضت ملی و خیانت و سهل انگاری چند تن از فرماندهان نظامی و رؤسای سازمانهای انتظامی بودند. پیروزی سریع کودتاچیان در روز 28 مرداد نه تنها برای ملت ایران بلکه برای کرمیت روزولت و سردمداران کودتا، باور کردنی نبود» (نجاتی، 1366: 439).

همزمان با بازگشت شاه به کشور، نیروهای مسلّح، هم جبهه ملی و حزب توده را سرکوب کردند. آنها مصدق، رضوی، شایگان و پس از سه ماه پیگیری فاطمی را هم که دریک مخفی­گاه حزب توده پنهان شده بود، دستگیر کردند. همچنین هشت افسر عالی رتبه طرفدار مصدق، وزرای مهم کابینه ازجمله ابوالقاسم امینی و سران حزب ایران، حزب ملت ایران و نیروی سوم نیز بازداشت شدند. به جز فاطمی که اعدام شد و لطفی وزیر دادگستری که کشته شد، با سایر رهبران جبهه ملی به مدارا رفتار کردند و بیشتر آنها به زندانهای کمتر از پنج سال محکوم شدند. همچنین بعضی اعضای حزب توده را هم اعدام و بعضی را دستگیرکردند. پس رژیم می­توانست مطمئن شود که اگر نه جذبه، دست کم سازمان حزب توده و جبهه ملی را از بین برده است. اکنون محمد رضا شاه می توانست همچون پدرش رضاشاه، بدون مخالفت سازمان یافته­ای حکومت کند و بدین ترتیب تاریخ تکرار می شد ( ابراهامیان، 1384: 345).

نتیجه گیری

بنابراین انگلیسی­ها و آمریکایی­ها نیز با گروه­های مخالف داخل ایران همراه شدند و کودتایی علیه دکتر مصدق و جبهه ملی و همچنین نهضت ملی به راه انداختند که این کودتا در تاریخ 28دمرداد سال 1332 به وقوع پیوست و نهضت ملی نفت و مصدق شکست خوردند.

در نتیجه، عوامل متعددی در شکست نهضت ملی نفت نقش داشتند که می­توان گفت یکی از عوامل شخص شاه و دربار بود چون محمدرضا شاه از قدرت گرفتن مصدق واهمه داشت از طرف دیگر افسران اخراج شده از ارتش و افسران وابسته به رژیم که مخالف مصدق بودند. یکی دیگر از عواملی که می­توان به آن اشاره کرد انگلستان و آمریکا است و مخصوصاً انگلستان که به فکر نفت و منافع خود در ایران بود. عامل دیگری که می­تواند در زمینه شکست نهضت مؤثر باشد اختلافی که بین مصدق و آیت الله کاشانی اتفاق افتاد قلمداد کرد. اما به نظر من مهمترین عاملی که مصدق در این کودتا شکست خورد این بود که مصدق از مردم دور شده بود و مردم را از خود دور ساخته بود چون در واقع تنها تکیه گاه مصدق مردم بود و با حمایت آنها این کودتا نمی­توانست به این آسانی پیروز شود.

 

منابع

1)     آبراهامیان، یرواند (1384)، ایران بین دو انقلاب، تهران: نشر نی

2)     افشار، ایرج (1381)، خاطرات و تالمات مصدق، تهران: انتشارات علمی

3)     ایرانی، ناصر (1371)، بحران دموکراسی در ایران، تهران: مرکز نشر دانشگاهی

4)     بهنود، مسعود (1390)، از سیدضیا تا بختیار، تهران: انتشارات دنیای دانش با همکاری انتشارات جاویدان.

5)     قنات آبادی، شمس (1377)، سیری در نهضت ملی شدن نفت خاطرات شمس قنات آبادی، تهران: مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات

6)     کاتوزیان، همایون (1371)، مصدق و نبرد قدرت، ترجمه احد تدین، تهران، رسا

7)     ماسلی، لئونارد (1365)، نفت، سیاست و کودتا در خاورمیانه، ترجمه محمد رفیعی مهرآبادی، تهران: انتشاراتی رسام

8)     مدنی، سید جلال الدین (1391)، تاریخ سیاسی معاصر ایران، قم: دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم

9)     نجاتی، غلامرضا (1366)، جنبش ملی شدن صنعت نفت و کودتای 28 مرداد 1332، تهران: شرکت انتشار

10)                نجمی، ناصر (1370)، دولت های ایران از کودتای سوم اسفند 1299 تا آذر 1358 ازسیدضیا تا بازرگان، تهران: انتشارات فراین

 

نظرات شما
نام:
ایمیل:
* نظر: